جدول جو
جدول جو

معنی پی شناسی - جستجوی لغت در جدول جو

پی شناسی
علمی که دربارۀ ساختمان، اعمال و بیماری های اعصاب بحث می کند، عصب شناسی، نورولوژی
تصویری از پی شناسی
تصویر پی شناسی
فرهنگ فارسی عمید
پی شناسی
(پَ / پِ شِ)
عمل پی شناس. ایزشناسی. ردپای برداری. معرفت اثر پای
لغت نامه دهخدا
پی شناسی
رد پای برداری، عصب شناسی
تصویری از پی شناسی
تصویر پی شناسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رگ شناسی
تصویر رگ شناسی
شناختن رگ های بدن، علمی که دربارۀ انواع رگ های بدن و طرز کار آن ها و جریان خون در بدن جانداران بحث میکند، معرفه العروق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حق شناسی
تصویر حق شناسی
خداشناسی، شناختن حق نعمت و احسان کسی و قدردانی و شکرگزاری
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
روشناسی. صفت و حالت روی شناس. (یادداشت مؤلف). رجوع به روشناسی و روی شناس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
که اثر پای شناسد. ایزشناس. قائف. (منتهی الارب). که ردّ پای تواند یافت. که ایز تواند بردارد
لغت نامه دهخدا
(رَ شِ)
معرفهالعروق. مبحثی است که از کار رگها و انواع آنها و از طرز جریان خون در بدن موجودات زنده گفتگو می کند. (فرهنگ طبی انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(سَ شِ)
فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی. علم سموم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(حَ شِ)
پاسداری حق. صفت حق شناس: پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
نمک شناسی، ارج شناسی سپاسداری اعتقاد بحقیقت و راستی، خدا شناسی، ادای حق کسی قدر دانی
فرهنگ لغت هوشیار
زهر شناسی فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها زهر شناسی علم سموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی شناسی
تصویر روی شناسی
معرفت شناخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ شناسی
تصویر رگ شناسی
عمل و شغل رگ شناس معرفه العروق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی شناس
تصویر پی شناس
آنکه اثر پای را شناسد کسی که رد پای را تواند یافت قائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ شناسی
تصویر رگ شناسی
آنژیولوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دین شناسی
تصویر دین شناسی
فقه
فرهنگ واژه فارسی سره
ردشناس، ردگیر، قائف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپاس، سپاسگزاری، شکر، شکرگزاری، قدردانی، قدرشناسی، نمک شناسی
متضاد: حق ناشناسی، کفران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ژنتیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد